در این مقاله، ابتدا به نقش مذهب در سیاست و حکومت در ایالاتمتحده اشاره میکنیم، در ادامه به بینش مذهبی مسیحیت صهیونیستی در آمریکا پرداخته و درنهایت به آموزههای اعتقادی این بینش در حمایت از رژیم صهیونیستی میپردازیم.
مقدمه
ایالاتمتحده آمریکا در طول سالهای اخیر با اتخاذ استراتژیهایی در منطقه غرب آسیا، ضمن راه انداختن سیاستهای اختلاف آفرین، موجبات ناامنی و درگیری قومی مذهبی در این منطقه را فراهم آورده است. این کشور با اتخاذ استراتژیهای نظامی و سیاسی مختلفی در منطقه غرب آسیا و حمایتهای بیچونوچرا از دیدگاههای جنجالی رژیم صهیونیستی، طرحهایی را برای این منطقه پیاده نموده است که کاملاً در راستای منافع رژیم صهیونیستی بوده است. اقدام اخیر دونالد ترامپ رئیسجمهور این کشور در انتقال سفارت و به رسمیت شناختن بیتالمقدس بهعنوان پایتخت رژیم اشغالگر قدس، یکی از تازهترین این اقدامات، همسو با منافع رژیم صهیونیستی محسوب میشود. اقدامی که گرچه بهعنوان اقدامی غیرحقوقی و نامشروع در نظام بینالملل محسوب میشود، اما با این حال، با استقبال عجیب برخی از دولتمردان آمریکایی مواجه گردیده است، چنانچه پمپئو وزیر خارجه این کشور در اظهارنظری عجیب درباره تصمیمات دونالد ترامپ گفته است که ترامپ فرشته نجات اسراییل است.
در این پژوهش، ما به دنبال واکاوی این مسئله هستیم که چرا مایک پمپئو چنین تعبیری را درباره ترامپ و تصمیمات او به کار می برد؟ و اساساً چه ارتباطی میان بینش مذهبی دولتمردان آمریکایی و استراتژیها و سیاستهای اتخاذی ایالاتمتحده در غرب آسیا وجود دارد؟
بهمنظور رسیدن به پاسخ این سؤالات، ابتدا به نقش مذهب در سیاست و حکومت در ایالاتمتحده اشاره میگردد، در ادامه به بینش مذهبی مسیحیت صهیونیستی در آمریکا پرداخته و درنهایت به آموزههای اعتقادی این بینش در حمایت از رژیم صهیونیستی میپردازیم.
نقش مذهب در سیاست و حکومت ایالاتمتحده آمریکا
برخلاف سایر کشورهای صنعتی، مذهب نقش اساسی در فرهنگ آمریکایی ها دارد.(جرجیس، 1382، 28). مطالعات اخیر در آمریکا نشان داده است که تقریباً 4 الی 5 درصد از جمعیت این کشور به خدا اعتقادی ندارند و بیش از 90 درصد از مردم آمریکا معتقد به وجود خدا هستند؛ بنابراین تعداد افرادی که کاملاً ضد مذهب باشند، بسیار اندک است و این تعداد کمتر از تعداد افراد غیر معتقد در دیگر کشورهای صنعتی است (روستین، 1376، 125). مطالعه دیگری که در سال های اخیر در مورد نقش مذهب در جامعه آمریکا صورت گرفته است، نشان می دهد که 82 درصد آمریکایی ها خود را اصول گرا تلقی می کنند، درحالیکه این نسبت در بریتانیا 55 درصد، در آلمان 54 درصد و در فرانسه 48 درصد است. همین مطالعات نشان می دهد که در آمریکا نسبت افرادی که هر هفته به کلیسا می روند 44 درصد است، درحالیکه در آلمان 18 درصد، در انگلستان 14 درصد و در فرانسه 10 درصد است (هلال، 1383، 13-12). البته صرف مذهبی بودن یک جامعه به معنای بنیادگرا بودن آن نیست اما ازآنجاییکه بنیادگرایی جنبشی کاملاً مذهبی است بنابراین بستر اولیه برای رشد چنین جنبش هایی تنها در جوامع مذهبی مهیا است. آمارهای فوق جایگاه مذهب در میان جامعه آمریکایی را بهخوبی نمایان می کند. مذهب در میان جامعه آمریکا، جایگاهی رفیع دارد و نهتنها در امور شخصی و خصوصی، بلکه در تصمیم سازی-های سیاسی نیز نقش اساسی بر عهده دارد. البته فهم این مطلب که آیا تأثیرگذاری مذهب بر سیاست و جنگ آمریکا از روی اعتقادات قلبی است و یا این که از مذهب بهعنوان ابزار استفاده می شود، کمی مشکل است، اما همان گونه که دوتوکویل بیان می کند، این که همه آمریکایی ها به دینشان معتقد هستند یا خیر، امری کاملاً محتوم نیست، اما آنان به لزوم مذهب برای بقای نهادهای جمهوری اعتقاد دارند (زرشناس، 1381، 36).
تاکنون در میان جهانیان، مسلمانان متهم به بنیادگرایی بودهاند. ولی موضوع جدید جریانهای بنیادگرا در میان مسیحیان مغفول مانده و یا دستکم گرفتهشده است. کوین فیلیپس در مورد نقش مذهب در سیاست و حکومت ایالاتمتحده با یک عبارت مقصود خود را بیان میکند: «بسیار دستکم گرفتهشده»؛ وی حتی معتقد است در مورد انتخابات و چگونگی رأی دادن مردم، اولین پرسشی که باید در نظر گرفته شود، باید قومی - مذهبی باشد، نه پرسشهایی با مبنای اقتصادی، جغرافیایی، فرهنگی و ... (فیلیپس، 1387، 189-188).
با روی کار آمدن ریگان نقش مذهب آمریکا دگرگون و یا به تعبیر بهتر آشکار شد. رئیس جمهور جدید تا حدود زیادی از سوی نهضت های سیاسی- مذهبی حمایت می شد که خود را انجیل گرا یا بنیادگرا می دانستند و کاملاً بر روی صحنه شطرنج سیاسی، در جناح راست قرار می گرفتند. گروه های فشار متعددی تشکیل شد که هدف آن ها تأثیرگذاری هرچه بیشتر بر تصمیمات سیاسی آمریکا بهمنظور مسیحی کردن هر چه بیشتر این کشور بود (کپل، 1370، 186). لذا از دهه 1970 به بعد سایه مذهب چنان بر سر سیاست آمریکا سنگینی می کرد که تصمیمات مهم سیاسی تنها با پشتوانه آموزه های مذهبی اتخاذ می شد. سیاست مداران برجسته آمریکایی می پنداشتند که مأمور خداوند و مجری فرمانها وی هستند (فیلیپس، 1387، 315). آن ها آمریکا را بهعنوان کشوری تقدیس یافته می پنداشتند که طبق برنامه خداوندی در میان اقیانوس ها نهاده شده تا از دیگر مردم جهان بازشناخته شود و پایگاهی جهت اجرای طرح های خداوندی باشد (کپل، 1370، 189).
بینش مسیحیت صهیونیستی در ایالاتمتحده آمریکا
یکی از بینشهای اعتقادی مهم، اثرگذار و قدرتمند در ایالاتمتحده آمریکا، بینش مذهبی مسیحیت صهیونیستی است. جمعیت یهودیان در کشورهای مسیحی، بهویژه آمریکا علیرغم اندک بودنشان، به لحاظ کارکردی و نفوذ در دوایر دولتی تأثیرگذار، اکثریت به شمار میآیند. تا آنجا که دیوید لوچینز معاون اتحادیه ارتدکس جامعه یهودیان امریکا، میگوید:
یهودیان در امریکا دیگر اقلیت نبوده بلکه بخشی از اکثریت هستند و اکنون در جامعه امریکا پذیرفتهشده و توانایی دستیابی و پیشرفت دارند.(علی طباطبایی 1382: 11)
جمعیت مـسیحیان صـهیونیست در آمریکا به صور مختلف گفتهشده است، مانند جمعیت آنان بین 40 تا 70 و گاه تا 100 میلیون تخمین زده میشود. 20 درصد جمهوری خواهان دارای اندیشه انجیلی هـستند. گـاه 25 درصد و یا یکچهارم جـمعیت آمـریکا را مسیحی صهیونی میدانند. بر اساس نظرسنجی مجله تایمز در 1998، 51 درصد مردم آمریکا دارای این اندیشهاند.(شیرودی، مرتضی؛1386: 25) رهبری جـریان صهیونیسم مسیحی را در آمریکا، کشیش پت روبرتسون عهدهدار است. وی بر مؤسسات بزرگ رسانهای چون شبکه خبری فاکس نیوز، ان بی سی و سی ان ان تسلط دارد. کمی بیش از یک قرن پیش، انجیل جدید با عنوان انجیل پایان جهان، توسط شاپری اسکوفیلد تحت تأثیر نظرات جان داربی نوشته شد. این انجیل، مبنای تئوری پردازی صهیونیسم مسیحی در باب آخرالزمان قرار گرفت. (شیرودی،1386:32)
مسیحیان صهیونیست، از خواستهها و ویـژگیهای خاصی برخوردارند؛ ازجمله: تشویق گفتوگوهای یهودی و مسیحی، مقابله با افکار ضد یهودی، آموزش با نگرش به ریشههای یهودی دین مسیح، مخالفت با مقامات یهودی میانهروی اسرائیلی، موافق با روش مصالحه جویانه حل بحران خاورمیانه و آخرالزمان شناسی از کتاب مقدس. پیروان این نظریه و مکتب، خود را از مبلغان انجیلی میدانند و اعتقاددارند هوادارانِ مذهب مسیحیت صهیونیستی، مسیحیان دوباره متولدشدهایاند که فقط آنها اهل نجاتاند و دیگران هلاک خواهند شد. آنها تعصب ویژهای به صهیونیسم نشان میدهند. (فهیم دانش، ماهنامه موعود، شماره 40، ص 45)
آموزههایی در حمایت از اسراییل
یکی از دلایل اصلی و شاید اصلیترین علت حمایت آمریکا از اسرائیل اعتقادات مذهبی بنیادگرایان مسیحی (مسیحیان صهیونیست) است. آنان همواره تلاش دارند این اصل را وارد ایمان ملت آمریکا کنند که حمایت از اسرائیل اختیاری نیست بلکه خواست الهی بوده و ایستادگی در مقابل اسرائیل، ایستادگی در مقابل خداوند است که خشم و غضب وی را نیز به همراه دارد (النجیری، 1385، 94). برای بسیاری از بنیادگرایان مسیحی اصلیترین دلیل حمایت از اسرائیل تعهد خداوند به ابراهیم است که برمبنای آن پاداش خداوندی تنها برای کسانی است که به یهودیها رحمت بفرستند و عذاب نیز متعلق به کسانی است که یهودیان را لعن کنند. این عبارت، مهم-ترین دستاویز بنیادگرایان مسیحی در جهت حمایت از اسرائیل است (Spector, 2009, 23).
بنیادگرایان مسیحی یا همان مسیحیان صهیونیست، حمایت از یهودیان را به حمایت از اسرائیل تعمیم داده و این حمایت را وظیفه اخلاقی و دینی خود میپنداشتند. جیمی کارتر که در دهه 70 میلادی قدرت را در آمریکا در دست گرفت در اعلامیه انتخاباتی خود نوشت: تأسیس اسرائیل نوین، تحقق پیشگوییهای تورات است». کارتر همچنین کسانی را که یهودیان را به کشتن حضرت مسیح متهم میکردند را محکوم نمود و آنان را دشمن نژادها میخواند. وی در طی دیدار از اسرائیل در سال 1979 و در یک سخنرانی چنین گفت: رؤسای جمهوری پیشین آمریکا روابط ایالاتمتحده با اسرائیل را بالاتر از روابط خصوصی و ویژه قراردادند و بهاینترتیب ایمان خود را نشان دادند. این روابط منحصربهفرد است زیرا در وجدان ملت آمریکا و در اخلاق، مذهب و اعتقادات آنان ریشه دارد. اسرائیل و ایالاتمتحده آمریکا هر دو مهاجران پیشگام را در خود جایداده است. سپس ما میراث تورات را با یکدیگر تقسیم میکنیم (هلال، 1383، 142- 141).
لذا حمایت آمریکا از اسرائیل برمبنای اعتقادات دینی و همچنین مشترکات فرهنگی، امری انکارناپذیر است. مسیحیان بنیادگرا و صهیونیست بر اساس چنین اعتقادات و مشترکاتی، از اسرائیل حمایت میکنند و درواقع این نوع رابطه، بازتابی از بنیادگرایی مذهبی موجود در آمریکاست. ولی این تمام ماجرا نیست. روی دیگر سکه حمایت آمریکا از اسرائیل به نفوذ یهودیان در آمریکا بازمیگردد. حمایتی که در بسیاری از موارد تعیینکننده است و تا تعیین رئیسجمهور این کشور نیز پیش میرود (گارودی، 1377، 217). نفوذ یهودیان در تاروپود جامعه آمریکا باعث میشود کسانی هم که در ایالاتمتحده اعتقاد قلبی و مذهبی به حمایت از اسرائیل ندارند، تنها به دلیل نفوذ بیشازحد یهودیان در آمریکا مجبور به چنین حمایتی شوند اما همانگونه که ذکر شد، مهمترین دلیل حمایت آمریکا از اسرائیل، اعتقادات مذهبی مردم این کشور است. درمجموع باید گفت که اعتقاد مذهبی بنیادگرایان مسیحی به حمایت از اسرائیل باعث شده تا حمایت از اسرائیل در هر شرایطی، به اولویت اول سیاست خارجی آمریکا تبدیل شود و دراینبین منافع مادی مدنظر قرار نگیرد زیرا اسرائیل نقش اول را در تراژدی آخرالزمانی بنیادگرایان مسیحی به عهده دارد. شاید به همین دلیل باشد که پاول فیندلی معتقد است که «نخستوزیر اسرائیل بر سیاست خارجی ایالاتمتحده در خاورمیانه، بسی بیشتر نفوذ دارد تا در کشور خودش» (همان، 213). بر همین اساس از رؤسای جمهور دیگری که اعتقادات مذهبی در نوع تصمیمگیریهای سیاسیاش بهویژه پیرامون سیاست خارجی و جنگ، تأثیر فراوان داشت میتوان از جرج دبلیو بوش نام برد. جرج بوش پسر به اصول و باورهای بنیادگرایان آمریکایی معتقد بود. او ایمان داشت که بنیادگرایان آمریکایی از سوی خداوند برگزیدهشدهاند تا رسالت آزادی سیاسی و ایمان مذهبی را به سراسر جهان انتقال دهند. این اعتقادات لاهوتی و سیاسی باعث شد که سیاست خارجی وی متأثر از آموزههای دینی شده و درنهایت نقش مهمی در جنگهای افغانستان و عراق ایفا کند (لایدینز، 1385، 300- 299).
از سویی ادبیات مذهبی بوش در مورد جنگهای عراق و افغانستان تعجب بسیاری را برانگیخت. این ادبیات چنان عریان و بیپرده نقش مذهب را در این جنگها بیان میکرد که استفاده از واژه جنگ مذهبی برای آن بهدوراز واقعیت نیست. بوش علناً بیان میکرد که جنگ عراق و افغانستان یک جنگ مذهبی است و در این مسیر خداوند به او کمک میکند. ولیام بوی کین مشاور وزیر دفاع کابینه بوش همین معنا را به بیانی دیگر ذکر کرد. وی در سال 2003 اعلام کرد که: «این جنگی است برای ارواح ما، دشمن ما نامش شیطان است ... شیطان میخواهد ما را بهعنوان یک ملت و بهعنوان ارتشی مسیحی نابود کند.»(Froese and Mencken, 2000,103)
نتیجهگیری پژوهش
همانگونه که مشخص گردید، تأثیرات بینش مذهبی بر راهبرد سیاسی نظامی آمریکا بهویژه در منطقه غرب آسیا، چنان عمیق و گسترده است که کمتر اقدام مهم سیاسی- نظامی این کشور را میتوان یافت که در آن ردپایی از مذهب و آموزههای مذهبی مسیحیت صهیونیستی پیدا نباشد.
با نظر به اینکه صهیونیستهای مسیحی از نفوذ بالایی در نظام سیاسی و تصمیمگیری در ایالاتمتحده برخوردارند و اینکه این گروه معتقدند که سرزمین فلسطین وجببهوجب و تا ابد به اسرائیل تعلق دارد، براین اساس، در راهبرد سیاسی نظامی مسیحیان صهیونیست، ایجاد منازعهای منطقهای در منطقه غرب آسیا، برای ادامه حیات رژیم صهیونیستی و دستیابی به اهداف ارضی آن، لازم و ضروری است
بر همین اساس، ایجاد آشوب و فتنههای مذهبی در غرب آسیا و درگیری و اختلاف کشورهای اسلامی با یکدیگر که درواقع ایالاتمتحده آمریکا نقش بسزای در ایجاد آن دارد، در راستای حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی و تحت تأثیر نفوذ لابی مسیحیان صهیونیست بر سیاست خارجی این کشور بوده است.
بهعبارتدیگر میتوان گفت که اصلیترین انگیزهی لابی مسیحیان صهیونیست در حمایت از رژیم اسراییل، نگرشهای آخرالزمانی آنان است، براین اساس ایجاد درگیری در این منطقه، درواقع بهعنوان نشانهای از آرماگدون و بازگشت قریبالوقوع عیسی مسیح از منظر مسیحیان صهیونیست محسوب شده که بهواقع مهمترین و اصلیترین دلیل ارتباط میان مسیحیان صهیونیست و تدوین استراتژیها و سیاستهای تهاجمی ایالاتمتحده در خاورمیانه، این موضوع است. لذا برمبنای این دیدگاه آخرالزمانی است که مسیحیان صهیونیست در آمریکا و در میان دولتمردان این کشور، بهصورت سفتوسخت از رژمی صهیونیستی و سیاستهای هرجومرج طلبانه و تهاجمی آن دفاع نموده و درصدد هستند رابطهی ویژه میان ایالاتمتحده و رژیم صهیونیستی را حفظ نموده و برای اشغال کشورهای مسلمان عراق و افغانستان، تفسیری کاملاً مذهبی و دینی قائل گردند؛ چنانچه اعتقاددارند که اشغال عراق تأکیدی بوده است، بر پیشگوییهای ذکرشده در کتاب مقدس بهعنوان یکی از سلسله حوادثی که پیش از بازگشت دوم مسیح موعود لازم است به وقوع بپیوندد.
در همین راستا، تصمیم دونالد ترامپ رئیسجمهوری آمریکا، برای انتقال سفارت آمریکا در فلسطین اشغالی از تلآویو به بیتالمقدس، که گرچه این اقدام از نگاه سیاستمداران و صاحبنظران عرصه روابط و حقوق بینالملل، رنگ و بوی عقلانی و حقوقی نداشته است، اما بااینحال، یکی از مهمترین دلایل تصمیم ترامپ به انتقال سفارت، مسئله جلب رضایت و حمایت گروه پرنفوذ و قدرتمند سیاسی-مذهبی مسیحیان صهیونیست از وی بوده است، چنانچه بعدازاین اقدام که در اقدامی در راستای بینشهای آخرالزمانی مسیحیان صهیون بوده است، پیروان این بینش، از دونالد ترامپ بهعنوان کسی که مورد برکت خدا قرارگرفته، سخن گفتند و برخی نیز نظیر پمپئو از وی بهعنوان نجاتدهنده اسراییل یاد نمودند.
منابع
• منتظران، جاوید؛ قربانی، سعید؛ (1395) بررسی تأثیر بینشهای آخرالزمانی مسیحیان صهیونیست در تدوین راهبردهای ایالاتمتحده آمریکا در خاورمیانه، فصلنامه مطالعات منطقهای مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، پاییز شماره 62
• علی طباطبایی، خاستگاه قدرت یهودیان امریکا، امریکا؛ ویژه روابط امریکا- اسرائیل ص 11، چاپ اول: انتشارات موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر، تهران 1382 شمسی
• شیرودی، مرتضی رویارویی انقلاب اسلامی با نظریه مسیحیت صهیونیستی ادیان، مجله اندیشه تقریب پاییز 1386 – شماره 12
• جرجیس، فواز. ای، آمریکا و اسلام سیاسی، ترجمه سید محمد کمال سروریان، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1382.
• روستین، لئو، فرهنگ تحلیلی مذاهب آمریکایی، ترجمه محمد بقایی، تهران: حکمت، 1376.
• زرشناس، شهریار، نیمه پنهان آمریکا، تهران: کتاب صبح، 1381.
• فیلیپس، کوین، تئوکراسی آمریکایی، ترجمه شهریار خواجیان، تهران: اختران، 1387.
• کپل، ژیل، اراده خداوند، ترجمه عباس آگاهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370.
• گارودی، روژه، تاریخ یک ارتداد، ترجمه مجید شریف، چاپ سوم، تهران: رسا، 1377.
• هلال، رضا، مسیحیت صهیونیست و بنیادگرایی آمریکا، مترجم علی جنتی، قم: ادیان، 1383.
• فهیم دانش، علی، «مسیحیان صهیونیست را بهتر بشناسیم»، ماهنامه موعود، شماره 40.
• Spector, Stephen. Evangelicals and Israel: The Story of American Christian Zionism, New York: Oxford University press, 2009
استفاده از مطالب با ذکر منبع آزاد است.
متون سیاستی منتشر شده در شمس، بیانگر دیدگاه نویسندگان بوده و لزوما نظر این شبکه نیست.